سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یارى خدا آن اندازه رسد که به کار دارى . [نهج البلاغه]
 

 

 

فرص الخیر( فرصتها مانند گذشتن ابرها میگذرند)

کی نور وجودت عیان می شود یا مولای؟

به نام خدای حسین

مولای مهربان شب های سه شنبه؛ سلام

مولا این یک نوشته قدیمی است. یک متن خاطره انگیز که برایم بسیار دوست داشتنی اشت. میدانم که هر چه باشد از من میپذیری و میدانی که هر چه از نوشتن این متن هم گذشته باشد، احساس من کهنه نخواهد شد.

مولای من

می خواهم به پاسداشت وجود نازنین تو خانه ای در قلبم بسازم. خانه ای که دیوارهایی از نور دارد و پنجره هایش همیشه به باغ روشن حضور گشوده می شود.هیچ پرده ای بر فرشهایی که بر کف اتاق قدم های تو را نتظار می کشند سایه نمی اندازد و هیچ پرتو نوری نا امید از وارد شدن به سرای تو باز نمی گردد.مهم ترین رکن این خانه، مثل هر خانه دیگری ستون آن است. ستونی که از جنس امید است و بر انتظار استوار.

عطر نرگس های توی گلدان لالایی انتظار را در اتاقم میپراکند و مرا مست می کند. اما ای کاش که من مست نرجس رویت بودم و حجاب ظهورت نمی شدم. ای کاش این نرگس های پر رمز و راز خوابم نمی کرد و شوق دعا را از من نمی گرفت. چه! این خانه تنها یک چیز کم دارد و آن موسیقای خواستنی صدای زیبای توست، که تمام زیبایی های جهان را در ذهنم تداعی می کند.پس زودتر در کنار خانه کعبه بایست؛ فریاد خفته در گلویت را از پس قرون و اعصار غیبت رها کن و خود را معرفی نما و بگو: انـــــــــــــــــــــــــا المهدی

باور کن که اگر چنین کنی مرا مدیون همیشگی مهربانی خود کرده ای و دنیا آن روز از آتش وجود من چه نورباران خواهد شد

جمعه؛ یازدهم آذر ماه 1384

=======================

پ.ن: مولا یک سوال:

این روزها ما را متهم میکنند که حفظ حرمت نکرده ایم. می گویند که شأن کسانی از خدمتگزاران این خاک را رعایت نکرده ایم. مولا شما بگو که مگر تذکر از سر دلسوزی یعنی اهانت؟

یا اصلا مولای مهربان شب های سه شنبه شما بگو: شأن ما چه می شود؟ ما، تنها جمع جوانی هستیم که به عشق حسین(ع) به دور هم جمع شده ایم. چه شب ها که در عزای مولایمان اشک نریختیم. چه روضه های مجازی که نخواندیم. مولا باور کن اینها که اینطور با بی مهری مواجه شده اند؛ بی وضو نمی نویسند. باور کن که برای ما نشاط در عبادت خداست و نه مشغولیت به دنیا

مولا به ما بگو که در این میانه شأن ما چه می شود؟ شکایت می برم به شما از این دلهایی که شکسته است و تو خود میدانی که چگونه اصلاح کنی امور را........ ای کاش ماجرا جور دیگری بود؛ ای کاش می شد شکایتی نکنم اما......






::: سه شنبه 89/9/30 ::: ساعت 9:24 عصر :::   توسط رهرو شهدا 
نظرات شما: نظر